فضائل امام هادی علیه السلام (13) : امام علیه السلام و علم اسرار
فضائل امام هادی علیه السلام (13) :
امام علیه السلام و علم اسرار
نویسنده : سید علی اکبر قریشی
محدثى به نام حسين بن على نقل مىكند: مردى محضر امام هادى (علیه السلام) آمد، بشدت مىلرزيد و مىترسيد، گفت: يا ابن رسول الله! پسر من از محبين شماست، امشب او را از فلان بلندى به پايين خواهند انداخت و در آن جا دفنش خواهند كرد.
امام فرمود: چه مىخواهى؟ عرض كرد: آنچه پدر و مادر مىخواهند يعنى سلامت و نجات پسرم را، فرمود: بر او ضررى نخواهد رسيد، به منزلت برگرد، پسرت فردا پيش تو خواهد آمد، چون صبح شد، ديد پسرش صحيح و سالم آمد، پدرش فرمود: پسر عزيرم! جريانت از چه قرار شد؟
گفت: پدرجان! وقتى كه قبرم را كندند و دستهايم را بستند تا از بلندى پرتابم كنند، ده نفر انسان پاك و معطر آمدند و به من گفتند: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: مىخواهند مرا بكشند.
گفتند: وقتى كه كشنده كشته شد، خودت را آماده كرده ملازم قبر رسول الله مىشوى؟ گفتم: آرى، در اين بين آنها حاجب خليفه را كه مأمور كشتن من بود گرفته و از قله كوه پايين انداختند، كسى نعره او را نشنيد و كسى آن مردان را نديد، آنها مرا پيش تو آوردند و منتظر خروج و رفتن من هستند، اين را گفت، پدرش را وداع كرد و رفت.
پدرش محضر امام هادى (علیه السلام) آمد و ماجرا را تعريف كرد، در آن موقع اراذل و اوباش راه مىرفتند و مىگفتند: فلانى را از قله كوه به پايين انداختند، امام (علیه السلام) با شنيدن سخن آنها تبسم مىكرد و مىفرمود: آنچه را كه ما مىدانيم آنها نمىدانند، يعنى فكر مىكنند كه آن جوان را انداختهاند، حال آن كه حاجب را انداخته و تكه پاره كردهاند.(۱)
ظاهراً ملازم شدن در مدينه و كنار حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ماندن براى آن بوده كه ديگر در سامراء نماند و كسى او را نشناسد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- مناقب: ج 4 ص 416، بحار: ج 50 ص 174 از مناقب.
******
مقالات مرتبط :
فضائل امام هادی علیه السلام (3) : خبر از قتل واثق و ابن زیات |
فضائل امام هادی علیه السلام (12) : مرد اصفهانی و شیعه شدن او |