در گفت‎وگو با حجت‎الاسلام عليرضا پناهيان مطرح شد؛
اجراي عدالت در جامعه نياز به اقتدار ولايت دارد

حجت الاسلام پناهیان

هرچقدر جايگاه ولايت در جامعه بيشتر تثبيت شود، اجراي عدالت را بيشتر تضمين خواهد كرد، اجراي عدالت نياز به اين اقتدار ولايت دارد. اگر جايگاه ولايت لطمه ببيند، ممكن است برخي از مصاديق عدالت اجرا شود، ولي ممكن است در اثر بي‎ثباتي، عدالت‎‎هاي بيشتري هم زير پا قرار گيرد.

 

اشاره:

گفت‎وگو با سياسي‎ترين خطيب پايتخت درباره جنجالي‎ترين موضوع سياست در ايران، علي‎القاعده بايد حاوي مطالب تند و تيز و جنجالي باشد. اما اين مصاحبه به خواست هر دو سوي اين گفت‎وگو اين‎گونه نيست. با حجت‎السلام عليرضا پناهيان درباره ابعاد و ويژگي‎‎هاي جريان انحرافي نزديك به دولت دهم صحبت كرديم و از وي درباره نظريه شاذ و جديدش درباره تقدم ولايت بر عدالت، به‎عنوان نقطه كانوني فتنه‎‎هاي پيش روي انقلاب اسلامي، پرسيديم. استاد پناهيان علي‎رغم مشغله فراوان و برنامه فشرده سخنراني‎هايش در ايام فاطميه، وقت موسعي را براي اين موضوع در اختيارمان قرار داد كه بابت اين موضع از ايشان تشكر مي‌كنيم.

 

* آقاي پناهيان به‎عنوان اولين سئوال، آيا جريان انقلاب اسلامي، وارد فتنه دوم شده است؟ آيا همان واقعه‎اي كه نخبگان سياسي و حوزوي چون خود شما، در اوج اتفاقات پس از انتخابات 88 به‎عنوان فتنه‎اي بزرگتر از فتنه 88 نسبت به آن ابراز نگراني مي‎كرديد، آغاز شده است؟

اين‎كه بنده و يا چه‎بسا برخي ديگر از فعالان اين عرصه، از فتنه بزرگتري سخن مي‎گفتيم، به اين دليل است كه علي القاعده ما در مسير رشد بايد با امتحانات بزرگتري مواجه بشويم؛ اين يك سنت الهي و امري طبيعي است. نه اين‎كه حتما به اشخاص نگاه كرده و بر اساس عملكردشان حادثه‎ها را پيش‎بيني كنيم، البته اين را در مورد خودم عرض مي‎كنم. بنابراين فتنه‎ها هر روز سخت‎تر مي‎شوند. البته ورود افراد در فتنه‎ها، كاملا به عملكرد اشخاص در هر لحظه و هر موقعيت بستگي دارد و ما دوست نداريم كه هيچ كسي به‎سادگي، دچار ريزش و سقوط شود؛ نبايد دوست داشته باشيم كسي دچار فتنه شده و مايه فتنه بعدي شود، لذا آرزو مي‎كنم كه وارد فتنه بعدي نشده باشيم. ولي در آغاز شكل‎گيري هر حادثه‎اي بايد بدترين نتايج را براي آن پيش‎بيني كرد و از نظر ذهني و روحي آمادگي داشت. از طرفي هم بايد منتظر بود تا حقايق به مرور خودشان را نمايان كنند و نبايد با سوء‎ظن پيش داوري كرد. بعضي از اوقات ابتدا انسان مي‎تواند حدس بزند كه نتيجه چه خواهد شد اما نسبت به كساني كه خوش سابقه هستند بايد حسن ظن را تا آن‎جا كه مي‎شود بالا برد.

* شاكله صحبتي كه با شما داريم كاملا درون گفتماني است، اما از منظر برون گفتماني عده‎اي مي‎گويند كه ما همان‎طور كه قاطعانه و شايد به تعبيري بي‎رحمانه، با جريان‎‎هاي انحرافي ديگر در تاريخ انقلاب برخورد كرديم، با جريان‎‎هاي دروني گفتمان خودمان كه از مسير اصلي خارج شده‎اند، برخورد نمي‎كنيم. يعني همان اشتباهاتي كه آن جريان‎ها انجام دادند و متهم به خيانت و ضديت با جريان انقلاب شدند، وقتي از طرف دوستان سر مي‎زند، به نوعي با مسامحه از كنار آن عبور مي‎كنيم. اين را شما اصلا قبول داريد؟

من قبول ندارم كه ما با جريان‎‎هاي ديگر بي‎رحمانه برخورد كرديم. به‎عنوان نمونه زماني‎كه شهيد آويني از آقاي خاتمي (در دوران وزارت ارشاد ايشان) انتقاد مي‎كرد و اتفاقا حرف‎‎هاي درستي هم مي‎زد؛ خيلي‎ها اين حرف‎ها را مي‎شنيدند و مي‎دانستند صحيح است، اما با اين‎حال سكوت مي‎كردند، در حقيقت برخورد مهربانانه با اين جريان زياد هم بود، همين‎طور در زماني‎كه احترام ايشان را به‎عنوان يك رييس‎جمهوري رعايت مي‎كرديم. آن زمان‎‎هايي كه ما با جريان‎‎هاي زاويه‎دار از خط اصيل انقلاب را كه پرخطا يا پرخيانت بودند، با مدارا برخورد مي‎كرديم، نبايد فراموش كنيم. لذا من مقطعي را در تاريخ انقلاب كه با جرياني برخورد بي‎رحمانه داشته باشيم، نمي‎بينم.

مگر ما با سازمان مجاهدين خلق برخورد بي‎رحمانه داشتيم؟ اين جريان فاسد، پس از انقلاب اسلامي تا قبل از اعلام رسمي خروج مسلحانه در تهران، پايگاه‎‎هاي مشخص داشت و اين اماكن با پرچم اين گروهك فعاليت مي‎كردند. در حالي‎كه از قبل انقلاب، ايدئولوژي التقاطي آن‎ها روشن بود و ما از آن مطلع بوديم، ولي بازهم با مهرباني برخورد كرديم.

لذا اگر بخواهيم با كساني كه در اين گفتمان هستند، يك دفعه به برخورد بي‎رحمانه رو بياوريم، نوعي عدم تعادل رفتاري در شيوه برخورد خواهد بود.

اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه انتقاد از كساني كه در گفتمان اصلي انقلاب قرار دارند، اهميت و ارزش و كارايي بالاتري هم دارد. البته كساني‎كه درون اين گفتمان قرار دارند علي القاعده بايد انتقادپذيرتر باشند، ولي اين انتقاد بايد با رعايت آداب خود و با در نظر گرفتن تمام جوانب امر باشد.

* يعني براي حفظ اين افراد و اين‎كه تا جايي كه اميداست در اين گفتمان بمانند؟

اين يكي از دلايل است؛ تا آن‎جا كه امكان دارد بايد به حفظ افراد بپردازيم. اين موضوع درباري تك‎تك ما صدق مي‎كند، همه ما نيازمنديم كه با مدارا با ما برخورد شود تا حفظ شويم. نبايد خودمان را دست بالا بگيريم! دليل ديگر اين مدارا ثبات اجتماعي است، ثبات اجتماعي اين مصلحت انديشي‎ها و تأخير در برخورد‎ها و مهربانانه برخورد كردن را اقتضا مي‎كند. ثبات اجتماعي‎اي كه در دل آن تمام حقايق روشن مي‎شود. روشن شدن حقيقت، طبيعتا زمان مي‎برد. به همين دليل خداوند متعال مي‎فرمايند: «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»، صبر را همسنگ حق‎پرستي قرار مي‎دهد. صبر فرع حق‎پرستي نيست، بلكه اصلي است مثل خود حق‎پرستي.

من داستاني را از تاريخ عرض كنم كه نمونه‎اي از مماشات علي (عليه‎السلام) در سخت‎ترين شرايط و با بدترين افراد است. گروهي از خوارج از لشگر حضرت جدا شدند، در زماني كه ابتدائا خوارج شكل گرفتند حضرت به آن‎ها فرمود كه حرف حساب شما چيست؟ گفتند ما اشتباه كرديم و حالا توبه مي‎كنيم، شما هم كه تن به حكميت داده‎ايد، اشتباه كرده و بايد توبه كنيد. حضرت فرمودند من از خداوند طلب مغفرت مي‎كنم براي هر گناهي. يك استغفرالله مجملي گفتند و آن‎ها به همين استغفار راضي شدند و به شهر بازگشتند. اشعث در اين ميان آتش بيار معركه شد و رفت از اميرالمؤمنين پرسيد كه آيا شما واقعا آن‎طور كه خوارج مي‎گويند استغفار كرديد و حضرت را در شرايطي قرار داد كه لازم بود حضرت به مصالحي پاسخ دقيق را بدهند. حضرت فرمودند: نه، من استغفار به‎معناي كلي كلمه كرده‎ام. اشعث رفت و اين حرف را در ميان جامعه پخش كرد، خوارج از كوره در رفتند دوباره خروج كردند. و جنگ معروف نهروان شكل گرفت. شايد اگر اشعث اين دوبه‎هم‎زني را نمي‎كرد، اين نبرد به حضرت تحميل نمي‎شد. ابن ابي‎الحديد مي‎گويد: در هر فتنه‎اي در حكومت اميرالمؤمنين پاي اشعث در ميان بود. اين‎جاست كه مصلحت‎ها اهميت پيدا مي‎كنند. برخورد‎هاي بي‎رحمانه هم براي دقيقه نود به بعد است. هميشه بايد اين‎طور باشد. مصالح مختلفي اين را اقتضا مي‎كند كه بايد به آن‎ها توجه كرد.

* مسأله جديد و غريبي كه شما در سخنراني خود در حسينيه امام خميني، بيت رهبر معظم انقلاب مطرح كرديد، تقدم ولايت بر عدالت بود. جريان انقلاب اسلامي در دوره جديد حيات خود، كه عنوان اصول‎گرايي را هم براي خود انتخاب كرد، با جنبش عدالت‎خواهي شروع كرد و با همين جنبش اوج گرفت. مي‎خواستم اين مطلب را براي خوانندگان بسط دهيد كه چطور يك مفهوم مطلق مثل عدالت كه مي‎توان مصاديق آن را در صحبت‎‎هاي امام و رهبري هم استخراج كرد، مي‎تواند ذيل مفهوم ديگري، مثل ولايت قرار گيرد.

اولا مفاهيم كليدي ارزشمند بسيار مهمي در تاريخ اسلام بوده و هست كه هركدام به نوعي دچار آسيب‎‎هايي شده‎اند. و نظير چنين اتفاقي در تاريخ انقلاب هم بوده است. ما هميشه بايد مراقبت كنيم و متوجه آسيب‎‎هاي هر امر خيري باشيم. «عدالت‎گرايي» يك مفهوم بسيار كليدي است، ولي نبايد عدالت‎گرايي را يك مفهوم مطلق در نظر بگيريم. توجه كنيد كه «عدالت» يك مفهوم مطلق است، اما من در مقام عدالت‎گرايي ممكن است دچار گرايش‎‎هاي نامتعادلي شوم و مصاديق نابه‎جايي را براي عدالت تمنا كنم كه اصلا آن‎جا، جاي عدالت نباشد يا مصلحت‎‎هايي كه در راه اجراي عدالت وجود دارد، ناديده بگيرم و عدالت‎گرايي من تبديل به نوعي ظلم براي جامعه شود.

ما دو شرط بسيار مهم براي مصون ماندن عدالت‎گرايي از آسيب داريم. يكي اين‎كه در تشخيص مصداق عدالت اشتباه نكنيم، دوم اين‎كه در اجراي عدالت، مصلحت‎‎هاي ديگر جامعه را هم در نظر بگيريم كه آن مصلحت‎‎ها هم بازگشت‎شان به عدالت و بلكه مصداق مهمتر و پيچيده‎تري از عدالت خواهد بود. عدالت لايه‎‎هاي مختلفي دارد و سطوح پيدا و پنهاني دارد كه بايد همه را مورد توجه قرار داد. برخي اين‎گونه تلقي مي‎كنند كه اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) هيچ مصلحتي را در راه اجراي عدالت برنمي‎تابيدند. اين تلقي دقيقي نيست. كم نبوده مواردي كه اميرالمؤمنين علي (عليه‎السلام) صبر و تحمل كرده و كوتاه آمدند، به‎دليل اين‎كه جامعه ظرفيت و كشش آن را نداشت. ما اگر آن نقاطي را مي‎بينيم كه حضرت مصلحت انديشي نمي‎كردند، اين موارد را هم بايد ببينيم تا بدانيم اجراي عدالت هيچ‎گاه مطلق نيست.

به‎عنوان نمونه مالك اشتر زماني خودش به اميرالمؤمنين مي‎گفت كه تقسيم برابر اموال را متوقف كن و پرداخت بيشتر به اشراف را كه قطع كردي از سر بگير تا با شما دشمني نكنند. مالك اين مصلحت‎بيني را داشت، ولي اميرالمؤمنين اين مصلحت بيني را به‎دليل مصلحت بالاتري نمي‎پذيرفت. اما همين مالك اشتر، جا‎هايي به اميرالمؤمنين اعتراض مي‎كرد كه چرا اجازه نمي‎دهيد كه ما گردن برخي را بزنيم، چون اين‎ها در برابر جريان اسلام قرار گرفته و در نهايت با شما دشمني خواهند كرد. البته حرف مالك اشتر درست از آب درمي‎آمد، ولي حضرت امير به مصالح بالاتري، به چنين برخورد صريح حق‎گرايانه اجازه نمي‎دادند. بايد همه مسائل را در كنار هم ببينيم. عدالت به خودي خود يك ارزش مطلق است، اما آيا ما كه به عدالت علاقه‎منديم، ممكن نيست جا‎هايي اموري را مطابق عدالت ببينيم در حالي‎كه در مصداق اشتباه مي‎كنيم؟ طبيعتا در اين‎جا‎ها نبايد دچار عدالت‎زدگي شويم. در ثاني مواردي را ممكن است در مصداق عدالت ببينيم ولي فعلا مصلحت انجام آن نباشد. اين‎جا بايد چه كنيم؟ بايد صبر كنيم كه موقعيت اجرا پيش بيايد و نبايد سر حاكميت ديني فرياد بزنيم كه چرا عدالت را رعايت نكرده است، الاهم فالاهم بايد كرد و الا ممكن است عدالت بزرگتري آسيب ببيند.

در چنين مواردي كه چه امري مصلحت برتر است مسلما بايد به ولايت نگاه كرد و هرچقدر جايگاه ولايت در جامعه بيشتر تثبيت شود، اجراي عدالت را بيشتر تضمين خواهد كرد، اجراي عدالت نياز به اين اقتدار ولايت دارد. اگر جايگاه ولايت لطمه ببيند، ممكن است برخي از مصاديق عدالت اجرا شود، ولي ممكن است در اثر بي‎ثباتي، عدالت‎‎هاي بيشتري هم زير پا قرار گيرد، كه هيچ انسان عدالت‎گرايي نمي‎تواند با عدالت‎مداري جلوي آن ظلم‎ها را بگيرد. به همين دليل هم براي تثبيت قدرت عدالت، به ولايت نيازمنديم؛ براي تشخيص مصداق صحيح عدالت نيز به ولايت نيازمنديم، اين‎جاست كه ولايت نسبت به عدالت اصالت پيدا مي‎كند.

* شما در صحبت‎‎هاي‎تان گفتيد كه مردم بايد اين نگاه را داشته باشند. من بدون تعارف مي‎خواهم بگويم، واقعيت اين است كه بدنه جرياني كه از ابتدا با انقلاب همراه بوده، تا‎كنون كمتر دچار خطا شده است. فكر نمي‎كنيد اين مشكل بيشتر مربوط به نخبگان باشد تا مردم، و اين نخبگان هستند كه معمولا تشخيص‎شان را نسبت به تشخيص ولايت ارجح مي‎دانند؟

بله. اساسا اين مشكل بيشتر در ميان نخبگان رواج پيدا مي‎كند. اساسا ولايت‎گريزي در درجه اول بليه‎اي است كه در ميان نخبگان ظهور و بروز پيدا مي‎كند و بعد، اگر مردم بصيرت نداشته باشند، به‎جامعه هم سرايت مي‎كند. ولي وقتي مردم از هوشياري برخوردار باشند، نه‎تنها جلوي اين سرايت را خواهند گرفت، بلكه ولايت‎گريزي نخبگان را هم اصلاح خواهند كرد. منتها در بعضي از شرايط نخبگان مي‎توانند مردم را به اشتباه بيندازند. هرچند در مدت زماني كوتاه. در همين مدت زمان كوتاه هم جامعه لطمه مي‎خورد.

* مي‎توانيد مصداقي عنوان كنيد؟

زمان اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) خورشيد حقانيت اميرالمؤمنين اظهر من الشمس بود، منتها نخبگان سست عنصر توانستند كاري كنند كه مردم از ياري علي بن ابيطالب (عليه‎السلام) دست بكشند و كم‎كم با حضرت پر انتقاد برخورد كرده و بي‎اعتماد شوند و كساني مثل ابوموسي اشعري و اشعث و ديگران توانستند، بر افكار عمومي تأثير بگذارند. تمايلات و گرايشات دنيا‎طلبانه مردم هم در امتحان‎‎هاي سخت، آن‎ها را به‎سمت نخبگان ضعيف و بد سوق داد، ولي بالأخره ما نبايد مردم را مطلق كنيم و ممكن است جا‎هايي اشتباه كنند. منتها در روايات هست كه جامعه ولايت‎مدار اگر هم خطا كند، جبران خواهد كرد.

* در صحبت‎‎هاي اخيرتان، در خصوص شرايط جديد، مصداق‎‎هاي تاريخي كه عنوان مي‎كرديد مربوط به خوارج است. بعضا در صحبت‎‎هاي برخي ديگر از نخبگان هم اين را مي‎بينيم. اگر اين تقسيم‎بندي كلاسيك فتنه‎ها، بر مبناي فتنه‎‎هاي زمان حضرت امير (عليه‎السلام) (سه جنگ تاريخي) را بخواهيم با شرايط برهه تاريخي ولايت مقام معظم رهبري تطابق بدهيم، آيا مي‎توان گفت كه همان ترتب تاريخي در حال رخ دادن است و در واقع به نوعي ابتدا يك اصحاب سابقه‎دار انقلاب كه درگير ثروت‎اندوزي بودند، سر راه انقلاب مشكل ايجاد كردند و بعد جرياني كه سابقه كمتري داشتند و حالا بخشي از دين‎داران و متدينين كه بي‎شباهت به خوارج نيستند؟

اين شباهت در تاريخ انقلاب ما نعل به نعل اتفاق نيفتاده. مهمترين دليل اين است كه اساسا در جامعه ما نبردي رخ نداده. زمان حيات اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) اين‎قدر اين مرزبندي‎ها شفاف شد و اين بحران‎ها بالاگرفت كه به جنگ داخلي منجر شد و ما تا‎كنون الحمدالله هيچ جنگ داخلي نداشتيم لذا نمي‎توان گفت كه فتنه‎‎هاي انقلاب ما دقيقا از همه جهات شبيه صدر اسلام رخ مي‎دهد. منتها در همه اين دوران‎ها برخي خوارج‎گونه‎تر عمل كردند مانند گروه فرقان. و البته بعضي شباهت بيشتري با ديگران داشتند و همه ضد‎انقلاب‎‎ها هم الان در كنار هم هستند. من براي آينده ممكن است چيزي شبيه جنگ احزاب را پيش‎بيني كنم! ولي هريك از اين‎ها به تن‎هايي نمي‎توانند بحران بزرگي براي انقلاب اسلامي ايجاد كنند. اين‎كه نوبت به اين رسيده باشد كه حتما با بليه‎اي شبيه خوارج مواجه باشيم امر قطعي نيست. شما در اين بحث عدالت زدگي مي‎بينيد كه هر دو گروه قبل از خوارج هم به بهانه عدالت‎طلبي با اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) جنگيدند هم معاويه و هم طلحه و زبير به بهانه اجراي عدالت و انتقام خون عثمان جنگ را شروع كردند و به ظاهر عدالت‎طلبانه جلو آمده بودند؛ منتها عدالت را بهانه قرار دادند. البته اين نكته را نمي‎خواهم انكار كنم كه هرچه مذهبي‎ها از راه درست خارج شوند، آن‎ها بيشتر شبيه خوارج به‎نظر خواهند رسيد تا غيرمذهبي‎ها، هرچه آدم‎ها با انگيزه‎‎هاي مخلصانه‎تر به جنگ با حق مبتلا شده و در تشخيص راه دچار اشتباه شوند، مردم معمولا آن‎ها را بيشتر شبيه خوارج مي‎بينند. البته تفاوت‎‎هايي اساسي بين برخي جريان‎ها با خوارج، وجود دارد. جريان خوارج به نوعي معتقد به آنارشيسم بودند و ظاهرا براي نفي هرنوع قدرت مي‎جنگيدند، بنابراين اگر كسي قدرت‎طلبانه وارد ميدان مبارزه شود، از اين جهت شباهتش با خوارج كمتر خواهد شد.

* خب همين جرياني كه برخي بزرگان ما، از آن به جريان فاسد قدرت‎طلب تعبير مي‎كنند، به نوعي همين آنارشيسم را تبليغ نمي‎كنند؟ اين قبيل توجيهات، مثل اين‎كه ولايت براي عصر غيبت است و ما الان در عصر ظهور هستيم و نيازي به تبعيت از ولايت فقيه نداريم. سپس طرح مصاديق مختلف و مشخص، براي اثبات اين‎كه در عصر ظهور هستيم، مصاديقي كه برخي از آن‎ها با غلط‎‎هاي فاحش تاريخي و حديثي همراه هست، اين را نشان نمي‎دهد كه به نوعي دنبال همان آنارشيست هستند؟

ممكن است در مقام زبان اظهارنظر يا نظريه‎پردازي، شباهت‎‎هايي پيدا شود. ولي خوارج اساسا گروه خارج از قدرت هستند كه برعليه قدرت مي‎شورند، نه گروهي كه قدرت در دست آن‎ها است و براي حفظ قدرت مي‎جنگند. بالأخره اين تفاوت وجود دارد. ما اگر يك جريان انحرافي را كه مختصاتش مطابق با خوارج نيست، خوارج بناميم، بعدا در شناسايي و پيش‎بيني پديد آمدن گروه‎‎هاي شبيه‎تر به خوارج، دچار اشكال خواهيم شد. هر انحرافي را بايد در مختصات خودش ديد، لازم هم نيست كه يك جريان انحرافي، حتما و دقيقا شبيه به مارقين يا ناكثين يا قاسطين باشد تا انحرافي باشد، جريان‎‎هاي انحرافي متعددي مي‎توانند وجود داشته باشند كه از جهاتي، شباهتي با هريك از اين سه داشته باشند.

* چرا اين جريان به مسأله مصاديق ظهور پرداخت؟ چرا از اين نوع اعتقادات مردم جريان‎‎هاي قبلي سوء استفاده نكردند؟ در اين جريان چه پيوستگي‎اي را مي‎بيند كه سراغ اين موضوع، براي پيشبرد اهداف خود رفته است؟

طبيعتا هر جريان سياسي‎اي متناسب با شعار‎هاي خود موضوعاتي را در ميان علاقه‎‎هاي مردم جست‎وجو مي‎كند و آن‎ها را برجسته مي‎كند. اين مسأله يك پاسخ طبيعي دارد. مثلا يك جرياني اگر با شعار‎هاي غربي و ليبرالي به صحنه بيايد، بر آن بخش از صحبت‎‎هاي حضرت امام كه متناسب با انديشه خودش هست تأكيد مي‎كند، آن كسي كه با شعار ديگري بيايد بخش‎‎هاي ديگري از سخنان امام را كه مورد تأكيد خودش است مورد تأكيد قرار مي‎دهد.

* در سخنراني اخير خود اشاره‎اي هم به نخوت و غرور، به‎عنوان عامل انحراف از جريان ولايت داشتيد. فارغ از جريان‎‎هاي فعال فعلي، هر جرياني در گفتمان انقلاب اسلامي با اقبال مردم مواجه مي‎شود، چه وزني به مسأله نخوت و غرور و احتمال انحراف مي‎دهيد؟ چقدر جريان‎‎هاي اصول‎گرايي را كه حمايت سفت و سختي از جريان پيروز انتخابات مي‎كنند در پديد آوردن اين مسأله سهيم مي‎دانيد؟

اولا ما همه در معرض عجب و غرور هستيم و اگر از خودمان مواظبت نكنيم، در پي كسب هر نوع موفقيتي، حتي در مسير حق مي‎توانيم دچار اين آفت شويم. مگر اين‎كه به‎شدت از خودمان مواظبت كنيم و با ديدن دست قدرت الهي موفقيت‎ها را نتيجه شايستگي‎‎هاي خود نبينيم و واقعا به اين معتقد باشيم كه هركار خوبي صورت گرفته، خواست خداوند بوده است و ما تنها بر نقايص كار‎ها افزوده‎ايم. اگر كسي واقعا به اين مطلب معتقد نباشد، قطعا دچار نخوت و غرور خواهد شد و اگر كسي دچار نخوت و غرور شود، قطعا خطا خواهد كرد. و شايد به خيانت هم منجر شود. اگر كسي به انديشه خود غره شود، دچار تشخيص‎‎هاي اشتباه و فاحش مي‎شود اگر كسي به مديريت و توانمندي‎ها، به دوستان و ياران و توانمندي‎‎هاي آن‎ها غره شود، دچار خطا‎هاي فاحشي خواهد شد و از همين ناحيه ضربه خواهد خورد. طبيعتا سياسيون نيز همه در معرض امتحان الهي هستند و در همين مسير است كه رشد پيدا مي‎كنند، رشد معنوي كه براي نخبگان پايان نپذيرفته، آن‎ها هم مثل تمام مردم هستند، منتها با امتحاناتي علني‎تر و آثار اجتماعي گسترده‎تر. هركسي اگر در عرصه سياست دچار غرور شود، طبيعتا دچار اشتباهاتي خواهد شد كه همه جامعه از آن صدمه خواهد ديد. اگر كسي دچار اشتباه شد و از اشتباه خود دفاع كرد، اشتباهاتش عمق بيشتري پيدا خواهد كرد و اگر اشتباهات خود را تئوريزه و بعد دفاع كرد، اين اشتباهات تبديل به انحراف هم مي‎شود

* آيا در پديد آمدن اين مسأله ميان نخبگان سياسي كشور، آن گروهي كه به‎جاي حمايت از اصول و جريان‎ها، از اشخاص حمايت افراطي كردند، بيشتر مقصر نيستند؟

اتفاقا من در ميان رسوم جامعه و فرهنگ مردم تأكيد روي چهره‎ها را زياد نمي‎بينم. مردم ما واقعا در اوج طرفداري‎شان از يك شخص، معمولا به‎صورت افراطي كسي را تأكيد نمي‎كنند و در اين زمينه خيلي راحت هستند. ما نبايد خودمان به اشتباه بيفتيم. حضرت امام مي‎فرمودند، مردم طرفدار اسلام هستند، حتي اگر شعاري به‎نفع خود من دهند. ما واقعا در مورد مردم بايد اين‎گونه فكر كنيم. من در رفتار مردم كار‎هايي كه سياسيون مقبول را به اشتباه بيندازد، زياد نمي‎بينم، معمولا م طرفداري مردم از افراد، بر اساس ملاك‎‎هايي است كه آن‎ها يا افكار و رفتارشان را ارزشمند مي‎كند هر زمان كه ملاك‎ها را از دست دهند، مردم هم حمايت خود را برمي‎دارند، ولي اگر هر يك از افرادي كه در عرصه سياست موفقيتي به‎دست آورده و مقبوليتي پيدا مي‎كنند، دچار اين توهم شوند كه براي هميشه اين مقبوليت را خواهند داشت، قدم اول و خطاي فاحش را مرتكب شده‎اند.

خيلي‎ها هم بودند كه در اين مدت و در طول مسير انقلاب، دچار اين توهمات شدند از انقلابي گرفته تا نيمه انقلابي، غيرانقلابي و ضدانقلابي. سياسيون نبايد دچار توهم شوند كه مقبوليت آن‎ها بي‎قيد و شرط و براي هميشه است.

* شما به مردم اشاره كرديد، اما من نخبگان و گروه‎‎هاي سياسي مدنظرم بود. بخشي از نخبگان سياسي در طول چند سال اخير، علي‎الخصوص در جريان انتخابات دو سال قبل، در نسبت دادن كليت جريان عدالت‎خواهي و اصول‎گرايي به شخص و افراد، يك مقدار زياده‎روي كردند و شرايطي را فراهم كردند كه اين غرور ايجاد شود؟

نه، من چنين برداشتي ندارم. اگر به‎طور مشخص منظور شما از اين سئوال آقاي احمدي‎نژاد است، من فكر نمي‎كنم درباره ايشان مبالغه‎گويي در جامعه يا عموم جريان‎‎هاي انقلابي و اصول‎گرايي صورت گرفته باشد كه احيانا موجب شود احيانا ايشان در معرض خطر غرور قرار بگيرند. ممكن است ايشان هم مثل هركسي، دچار اين آسيب شود اما نه به اين علت كه زيادي از ايشان تقدير شده، بلكه من معتقدم ايشان همان‎قدر كه توانايي و شايستگي داشته مورد تقدير قرار نگرفته است و حداقل در برخي از لايه‎‎هاي اصول‎گرايي كه نسبت به ايشان انتقاد داشتند، بهتر بود انتقاد‎ها را در كنار ذكر نكات مثبت ايشان بيان مي‎كردند، چراكه اين‎طوري تعادل بهتري برقرار مي‎شد. اگر كسي ويژگي‎‎هاي مثبتي داشته باشد، نه درباره ويژگي‎‎هاي مثبت او بايد مبالغه كرد و نه بايد آن‎ها را انكار كرد هر دو اثر منفي دارد. اگر ويژگي‎‎هاي مثبت كسي را انكار كنيم، ممكن است او در مقام اثبات خود برآيد و به رفتار‎هايي دست بزند كه خارج از تعادل است و اگر در مورد كسي مبالغه كنيم، ممكن است در مورد خودش دچار اشتباه شود و باز‎هم از تعادل خارج شود كه هر دو مردود است. اما مغرور شدن هركسي اولا به ويژگي‎ها اخلاقي و روحي همان فرد برمي‎گردد و بيشتر خود شخص مقصر است، اميدواريم كساني‎كه در جامعه ما از موفقيت و مقبوليت‎‎هايي برخوردار مي‎شوند، آن را از خود نبينند و همه مقبوليت خود را يك نعمت موقتي از جانب خدا ببينند كه مايه امتحان اين افراد و اسباب خدمت است.

* اجازه بدهيد صريح‎تر بپرسم. يكي از مواردي كه براي ادعاي خودم مي‎خواهم به آن اشاره كنم، تعريف و تمجيدي بود كه آقاي رحيمي كه البته آن موقع هنوز معاون اول نشده بود، از آقاي احمدي‎نژاد انجام دادند. آقاي رحيمي جمله معروفي را در ستايش رييس‎جمهوري بيان كردند كه اگر قرار باشد پيغمبر جديدي ظهور كند، آقاي احمدي‎نژاد است و محبوبيت آقاي احمدي‎نژاد در ميان ملل مسلمان بي‎نظير است و...

آقاي رحيمي از چه جايگاه اجتماعي گسترده‎اي برخوردار هستند و چه موجي اين صحبت ايشان در جامعه ايجاد كرده كه بخواهيم بگوييم، اين‎گونه مبالغه‎گويي‎ها آن‎چنان ثمره‎‎هايي داشته باشد. شما فكر مي‎كنيد مردم به‎خاطر اين حرف‎ها به استقبال آقاي احمدي‎نژاد مي‎روند؟ شايد اكثر آن‎ها از چنين سخني بيزار باشند، ولي به‎خاطر محسنات ايشان كه واقعا دارد به استقبال‎شان مي‎روند. مردم با بزرگواري به همه كساني كه خدمت مي‎كنند، بنا دارند كه خدمت كنند يا حتي حرف خدمت مي‎زنند، احترام مي‎گذارند. مگر اين‎كه براي‎شان ثابت شود كه اين حرف‎ها واقعي نيست. آن‎وقت به مرور از احترام گذاشتن به اين افراد هم دست بر مي‎دارند. ممكن است اشخاص يا جريان‎‎هايي كه تأثير اجتماعي گسترده‎اي نداشته‎اند، در مورد ايشان مبالغه‎گويي كرده باشند كه هيچ فايده‎اي جز كم شدن محبوبيت ايشان نداشته است. سئوال شما اين بود كه آيا اين‎گونه سخن‎ها، موجب غرور يك نفر نمي‎شود؟ چنين سخن‎‎هايي كه اثر اجتماعي گسترده نداشته است، علي‎القاعده نبايد موجب غرور كسي بشود.

* اگر اين مبالغه و مجيزگويي‎ها در كنار يك حمايت اجتماعي‎اي گسترده مردمي باشد چه؟

فرد مي‎تواند خود را به اشتباه بيندازد، ولي اين‎ها براي يك آدم باهوش نبايد عامل غرور بشود. كسي كه اشتباه مي‎كند، نتيجه خصلت‎‎هاي فردي خود را مي‎بيند، چون بايد بداند حمايت‎‎هاي اجتماعي به چه دليلي است. ما سعي داريم كه با سوءظن جلو نرويم، تا آن‎جا كه امكان دارد نپذيريم كه آقاي احمدي‎نژاد، تملق را دوست دارد و يا مغرور شده است. ما تا آن‎جا كه بتوانيم، سعي مي‎كنيم چنين نسبت‎‎هايي را به افراد ندهيم، در عين‎حال هيچ‎كسي را مبرا از خطا نمي‎دانيم همچنان‎كه خودمان مبراي از خطا نيستيم.

* به‎سراغ يكي ديگر از شاخص‎‎هاي انحراف اين جريان برويم. ادعاي ارتباط با غيب و استفاده از علوم غريبه. در فضاي رسانه‎اي، مباحث بعضا سطحي و غيرمستندي، درباره چنين مسائلي و اين‎كه جريان انحرافي موردنظر خود را وابسته به اين اعتقادات و افكار مي‎داند، در گرفته است. برخي از علماي برجسته ما هم به اين موضوع واكنش نشان داده‎اند.

اصولا سياستمداران در تمام دنيا، به علوم غريبه و به‎هر نوعي از غيب‎گويي و پيش‎گويي، اگر دسترسي پيدا كنند، خيلي علاقه نشان مي‎دهند. چون حضور در فعاليت‎‎هاي گسترده و كلان سياسي نياز به ريسك‎‎هاي بالا دارد و طبيعتا كساني‎كه در اين عرصه هستند، بدشان نمي‎آيد كه با عنايت‎هاي غيبي و يا بر اساس توان پيش‎گويي از آينده توان تأثيرگذاري پيدا كنند. اما يك سياستمدار مسلمان، بايد بداند اين‎گونه اخبار غيبي تقريبا هيچ‎گونه فايده‎اي برايش نخواهد داشت. من نمي‎دانم آيا واقعا برخي از زمينه‎ها در علوم غريبه كه شيوه‎‎هايي براي دسترسي به اخبار غيبي بوده يا دستمايه پيدا كردن قدرت‎‎هاي غيرعادي است، مورد استفاده دولت دهم قرار گرفته يا نه؛ آقاي احمدي‎نژاد كه انكار مي‎كنند و اميدواريم كه همين‎طور هم باشد! البته به هيچ‎وجه نمي‎توان گفت كه همه فعاليت‎‎هاي دولت، با اتكاي به اين علوم غريبه است؟ ولي اگر برخي از اطرافيان ايشان به اين امور پرداخته باشند، بايد دو پرهيز مهم را مورد توجه قرار دهند: نخست اين‎كه تا جايي‎كه عقل كار مي‎كند، بايد با استدلال بر عقل حركت كرد و جايي‎كه عقل به نتيجه‎اي نمي‎رسد، بايد انسان به خدا توكل كند و اگر كسي به‎جاي تعقل و توكل، به علوم غريبه اتكا كند، چه‎بسا كه خداوند عقل او را سلب كند و به‎وسيله همان علوم غريبه، او را دچار اشتباهات فاحش كند. ممكن است كسي در گوشه‎اي از زندگي شخصي خودش، از علوم غريبه استفاده كند كه آن هم نوعا صحيح نيست و اثر خوبي ندارد و اكثرا آدم را به اشتباه مي‎اندازد، ولي براي مسائل بسيار اساسي براي يك مملكت كه ما اعتقاد داريم تحت هدايت و عنايت خاصه امام زمان (عليه‎السلام) است، انسان چرا عقل و منطق و توكل به خدا و توسل به اهل‎بيت را كنار بگذارد و به اين مسائل رو بياورد. خطر روي آوردن به اين‎گونه امور و علوم غريبه، آن است كه خدا انسان را به خود واگذار خواهد كرد و عقل انسان را سلب مي‎كند؛ لذا براي سياستمداران پرداختن به اين‎گونه مسائل، كار بسيار خطرناكي است.

* اما اين جريان ادعاي توسل به اهل‎بيت را مطرح كرده و مي‎كوشد با اتكاي قالب‎‎هاي ديني در دل و ذهن افراد رسوخ كنند.

توسل به اهل‎بيت با رياضت‎‎هاي غيرمتعارف و با اتكاي به علوم غريبه، همخواني ندارد. توسل به اهل‎بيت را در معناي واقعي كلمه، امام خميني داشت، توسل به اهل‎بيت را مقام معظم رهبري دارد كه انسان مي‎بيند كه ايشان در عين توسل محض به اهل‎بيت، چقدر با مشورت و بررسي و واقع بيني و اتكا بر معارف ديني و البته با احتياط گام بر مي‎دارند و جلو مي‎روند و خدا هم كارشان را پيش مي‎برد. البته ما بايد مواظب باشيم كه توسل به اهل‎بيت تخطئه نشود، اگر كسي توسل به اهل‎بيت داشت و در كنار آن به رفتار اشتباهي پرداخت، موجب نشود كه ما اصل توسل به اهل‎بيت را زير سئوال ببريم، مثل بحث سي دي ظهور. بايد مواظبت كنيم تا اشكالات اين سي‎دي، كليت اميد داشتن به ظهور را زير سئوال نبرد. رزمندگان ما در دفاع مقدس در اتاق‎‎هاي عمليات و پشت خاكريز، تمام تلاش خود را مي‎كردند كه كار جنگ را پيش ببرند و در نهايت، به اهل‎بيت هم توسل پيدا كرده و پيروز مي‎شدند و همين‎ها مي‎گفتند اين توسل بود كه ما را نجات داد. نبايد اين را انكار كرد و توسل به اهل‎بيت در راستاي همان توكل به خداوند متعال است. در مورد توكل هم كه فرمود با توكل زانوي اشتر ببند، يعني تمام تلاش و بررسي‎‎هاي عقلاني را انجام بده، بعد توكل كن. مسئولين ما تا زماني‎كه به اهل‎بيت توكل دارند هزار سال ديگر هم نيازي به استفاده از علوم غريبه پيدا نمي‎كنند، من مي‎ترسم خدا غضب كند كسي را كه در كنار اين دو مفهوم بزرگ، يعني توكل و توسل؛ به چيز ديگري اتكا كند و خداوند رفيع، حمايت و هدايت او را ر‎ها كند.

* به‎عنوان سئوال پاياني اگر بپذيريم كه با همان فتنه دوم - كه در مورد آن با هم گفت‎وگو كرديم - روبه‎رو شده‎ايم، شما به‎عنوان فردي كه با تسلط بر منابع ديني، به اجتماع پيرامون خود مي‎نگريد. اگر تنها يك موضوع را به‎عنوان پراهميت‎ترين موضوعي كه در اين شرايط بايد به آن توجه كرد نام ببريد، به چه موضوعي خواهيد پرداخت؟

اگر ما در معرض فتنه جديدي قرار گرفته باشيم كه موضوع آن همين تقابل متوهمانه عدالت و ولايت باشد، جامعه ما نياز به بصيرتي بيش از فتنه 88 دارد. اين بصيرت البته موجب مي‎شود كه معرفت ديني و معنويت ناب اسلامي در جامعه ما عميق‎تر شود و خوشبختانه زمينه اين رشد و بصيرت در جامعه ما هست، به‎ويژه در ميان محرومين. البته كسي نبايد تصور كند كه محرومين جامعه ما را مي‎تواند با عدالت گرايي فريب دهد.