فقر فکری مکتب تفکیک (2)
مهمترين چيزی که در اين دروس جلب نظر می کند و اين البته ويژگی کلی مخالفان فلسفه در چند قرن جديد بوده است؛ اين است که آنان شناخت درستی از تاريخ فلسفه و انتقال آن به عالم اسلام و مراحل اين انتقال و زمينه ها و علل آن نداشته و با بی اطلاعی تقريبا کامل نسبت به اين مبحث پيش داوری هايی را درباره علل نهضت ترجمه و از آن جمله اين نکته که سبب آن تلاش خلفای عباسی برای جانشين کردن معارف اهل بيت با معارف يونانی بوده ابراز می دارند. استنادات روايی و يا تاريخی آنان در اين مورد بسيار ضعيف و اصلا قابل اعتنا نيست. از ديگر سو در اين دروس آنچه بيش از هر چيز جلب توجه می کند آميختگی ميان مکاتب فلسفی و مکتب عرفانی ابن عربي است. شايد بتوان اين آميختگی را تا اندازه ای به دليل حضور مکتب ابن عربي در آثار فلسفی ملا صدرا و اتباع او دانست؛ با اين وصف واضح است که مبانی فلسفی مشايی و يا اشراقی ربطی به مکتب عرفانی ابن عربی و يا پاره ای از شارحان او ندارد.
انتقاداتی که بر فلسفه در دروس فارسی ديده می شود، عمدتاً متکی است بر طرح اين بحث که خداوند را بايد فاعل مختار خواند و نه علة العلل. اين بحث سابقه بسيار کهنه ای در دانش کلام و انتقادات متکلمان بر فلاسفه دارد. مکتب تفکيک چيزی اضافه بر آنچه پيشتر متکلمان در اين باره ابراز کرده اند ندارد و در بحث جبر و اختيار به تکرار همان حرفها پرداخته، غافل از اينکه فلاسفه مسلمان و متکلمان از دو مبنای متفاوت در اين زمينه تبعيت می کرده که اين اختلاف در ميان آنها طبيعی بوده است. تکرار همان ادعای متکلمان در برابر فلاسفه بدون توجه به هسته اصلی اشکال در بحث جبر و اختيار حل مسئله نيست و بل ناشی از نا آشنايی نسبت به مبانی است. ساده لوحی است که بحث پيچيده جبر و اختيار را صرفا با لفاظی های بی محتوا بتوان حل شده فرض کرد.
متن کامل این مقاله را در ادامه ی مطلب دنبال کنید