پوستر: منتخب مردم فردی باشد که آنها را به آرزوهای بزرگشان از انقلاب اسلامی برساند
امیدواریم با عنایت پروردگار، منتخب مردم هم فردی باشد كه مایهی رضای الهی باشد و مردم را به آرزوهای بزرگ آنها از انقلاب اسلامی نزدیك كند.
(حماسه سیاسی، سعید جلیلی)
قسمتی از بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در اولین دیدار رئیس جمهور و هیأت دولت به تاریخ هشتم شهریور ۱۳۸۴ با معظم له:
«خيلى از ماها نيتهايمان خوب است و با نيتِ خوب وارد میشويم؛ اما نمیتوانيم اين نيت را نگه داريم؛ اين نيت در اثناى راه به موانعى برخورد میكند؛ سايش پيدا میكند؛ كمرنگ و ضعيف میشود و احياناً يك جاذبه قوىِ معارضى دل را - كه جايگاه نيت، دل است - به سوى خودش جذب میكند؛ يك وقت نگاه میكنيد، می بينيد اصلاً نيت رفت؛ نيت يك چيز ديگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض میشود.»
«اگر بخواهيم عدالت به معناى حقيقىِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر بشدت در هم تنيده است؛ يكى مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتى كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانيت به خاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت به كار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مىشود؛ خيال میكند چيزهايى عدالت است، در حالیكه نيست؛ و چيزهايى را هم كه عدالت است، گاهى نمی بيند.»
«اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد- اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظامهاى كمونيستى كه شعارشان عدالت بود.»
و در پایان این دیدار نیز شاید مهم ترین هشدار مقام معظم رهبری به دولت تازه تاسیس نهم این عبارات بود:
«دسته ى دوم دشمنان درونى اند؛ يعنى آفتها، بيمارى ها و ميكروب ها. مرگ ما بيش از آنچه ناشى از اين باشد كه ديگرى بيايد ما را بكُشد، ناشى از اين است كه در درون خودمان اختلافى به وجود مى آيد. غالباً مرگهاى ما ناشى از ويروسى، ميكروبى، بيمارى اى و سلول عاصى اى است كه سرطان درست مى كند؛ كمتر ناشى از اين است كه كسى بيايد آدم را بكُشد. دولت اسلامى هم همينطور است؛ بايد مواظب دشمنهاى درونى اش باشد؛ اينها آفتهايش است.»
واقعا یادش بخیر چقدر سرکیف بودیم.......
بعضیها به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، این روزها و در این دوران کاری میکنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنیا لنگ کنند ... اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سیاسی آمریکا، آن مأمور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیلهای پیدا کند، دلیل پیدا کند، نواری پیدا کند، ببرد اینجا و آنجا بگذارد، بگوید کشوری که شما میخواهید انقلابش را قبول کنید این است، میدانید چه فاجعهای اتفاق میافتد؟ بعضی دارند به نام فاطمه زهرا(سلام الله علیها) این کار را میکنند، در حالیکه فاطمه زهرا راضی نیست، این همه زحمت برای این انقلاب کشیده شده ... آن وقت یک نفری که معلوم نیست تحت تأثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، کاری کند که دشمنان حضرت زهرا را شاد کند کند.
(هفتهنامه عملی – فرهنگی بصیر(حوزه)، سال چهاردهم، شماره اول، مسلسل 323، صفحه 6)
دعای رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه ای «مدظله»
در پایان جلسه عزاداری بیت رهبری:
مقام اميرالمؤمنين در نزد خداوند متعال در سايهى مجاهدت، عبادت، تلاش و فداكارى براى آن بزرگوار به دست آمده است. خداى متعال قبل از خلقت اين انسانهاى بزرگ، نتيجهى آزمون خود دربارهى آنها را ميداند. پاداش اين آزمونها همان طينت پاك، همان خلقت ممتاز، همان خصوصياتى است كه در اين وجود مقدس و ساير معصومين (عليهم السّلام)، خداى متعال جمع فرموده است. همين خصوصيات موجب ميشود كه اميرالمؤمنين در چشم پيغمبر اكرم آن رتبه و مقام عالى را به دست بياورد.
در روايات اهل سنت دربارهى محبت پيغمبر به اميرالمؤمنين (عليهما الصّلاة و السّلام) مطالبى آمده است كه براى همهى مسلمانان قابل تدبر و قابل توجه است. در سنن «تَرمذى» كه از صحاح ستهى اهل سنت است، از قول امالمؤمنين - عايشه - نقل ميكند كه ايشان گفته است كه: «ما خلق اللَّه خلقا احبّ الى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و اله) من علىّ»؛ يعنى ايشان شهادت ميدهد كه در ميان خلائق هيچ انسانى محبوبتر از اميرالمؤمنين در نزد پيغمبر و در چشم پيامبر مكرم نبود.
باز در يك روايت ديگرى، احمد حنبل -كه از ائمهى چهارگانه اهل سنت است- از اسماء بنت عميس نقل ميكند كه گفت: پيغمبر اكرم دست به دعا برداشت و عرض كرد: «اللّهمّ انّى اقول لك كما قال اخى موسى اجعل لى وزيرا من اهلى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى علىّ كى نسبّحك كثيرا و نذكرك كثيرا»؛يعنى پيغمبر اكرم به خداوند متعال عرض ميكند: پروردگارا ! همان طورى كه موساى پيغمبر از تو درخواست كرد كه براى او وزيرى قرار بدهى، شريكى قرار بدهى كه در كارها به او كمك كند و همراه او باشد و بازوى تواناى او باشد، من هم از تو درخواست ميكنم كه على را وزير من و شريك من و بازوى تواناى من قرار بدهى.
اين حقائق را دنياى اسلام در مقابل چشم دارد. آن مقامات معنوى اميرالمؤمنين، آن قرب به خداى متعال، آن قدرت مسيطرى كه خداى متعال به اين ذوات مقدسه داده است، آنها از درك امثال ما خارج است؛ اما اين چيزها در مقابل چشم ماست؛ اين را همه مىبينند، همه ميفهمند. اميرالمؤمنين مثال عالى تربيت اسلامى است. هم دوران سربازى و مجاهدت را گذرانده است، هم دوران غربت را گذرانده است، هم دوران حكومت و زمامدارى را گذرانده است. هر كدام از اينها مشتمل بر درسهاى فراوانى براى امت اسلام است كه اگر ما امروز به اين درسها عمل بكنيم، صراط مستقيمِ هدايت و تكامل و تعالى در مقابل ما باز خواهد شد. از اين مناسبتها اين استفادهها را بايد كرد؛ اين درسها را بايد گرفت.
امام خامنه ای «مدظله العالی» : حديثی از نبى مكرّم اسلام، حضرت پيغمبر صلىاللَّهعليهوآلهوسلّم است: «ما قسّم اللَّه للعباد شيئاً افضل من العقل»؛ خداوند متعال ميان بندگان خود هيچ چيزى را باارزشتر از خردمندى تقسيم نكرده است. خدا ارزاق را بين بندگان خود تقسيم كرد؛ هوا، آب، عمر و لذّتها را. «ما بنا من نعمته فمن اللَّه»؛ همه مال خداست. در ميان اين همه نعمت گوناگون و رنگارنگ، به شهادت نبىّ اسلام ميان بندگان هيچ نعمتى به ارزش خردمندى تقسيم نشده است. بعد جملههايى دارند كه چون طولانى مىشود، آن جملهها را نمىخوانم. در آخر مىفرمايند: «ولا بعث اللَّه رسولاً ولا نبياً حتى يستكمل العقل»؛ خداى متعال هيچ پيغمبرى را در طول تاريخ به ميان مردم نفرستاد، مگر بدين هدف و مقصود كه خرد را در ميان مردم كامل كند. در خطبهى نهجالبلاغه هم هست كه خداى متعال پيغمبر را فرستاد «و يثيروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجينههاى خرد را در ميان انسانها برشورانند؛ برانگيزانند. اين خرد براى چيست؟ اين خرد براى پيدا كردن راه زندگى است. بايد فكر كرد؛ بايد با تحليل و سنجش راه زندگى را پيدا كرد. مهمترين توصيهى من به شما جوانان عزيزم همين است. يكى از شعارهايى كه بنده در اين چند سال تكرار مىكنم اين است كه نبايد بهطور دائم در عرصهى تجربه و ترجمه - علم ترجمهاى، حتّى فكر ترجمهاى، ايده و مكتب و ايدئولوژى و اقتصاد و سياست ترجمهاى - بمانيم؛ زيرا اين ننگ است براى انسان كه از خرد، سنجش، تحليل و درك و فهم خود استفاده نكند و چشم را روى هم بگذارد و مرعوب موج تبليغاتىاى شود كه بر او تحميل مىكنند، تا سخنى را بپذيرد.
تقوا، يعنى مراقب خود بودن. تقوا، يعنى يك انسان بداند كه چه كار مىكند و هر حركت خودش را با اراده و فكر و تصميم انتخاب كند؛ مثل انسانى كه سوار بر يك اسب رهوار نشسته، دهانهى اسب در دستش است و مىداند كجا مىخواهد برود. تقوا، اين است. آدمى كه تقوا ندارد، حركات و تصميمها و آيندهاش در اختيار خودش نيست. به تعبير خطبهى نهجالبلاغه: كسى است كه او را روى اسب سركشى انداختهاند؛ نه اينكه او سوار شده است. اگر هم سوار شده، اسبسوارى بلد نيست. دهانه در دستش است، اما نمىداند چگونه بايد سوار اسب شود. نمىداند كجا خواهد رفت. هرجا كه اسب او را كشيد، او هم مجبور است برود و قطعاً نجاتى در انتظار او نيست. اين اسب هم سركش است.
اگر ما تقوا را با همين معنا در نظر بگيريم، به نظر من راحت مىشود راه را طى كرد. البته باز هم نه آنطور كه خيلى راحت باشد. بههرحال، مىشود، ممكن است و واقعاً عملى است كه يك جوان راه اسلامى زندگى كردن را پيدا كند. اگر متديّن است، ببينيد چه كار مىكند. اين اقدام، اين حرف، اين رفاقت، اين درس و اين فعل و درك، آيا درست است يا درست نيست. همين كه او فكر مىكند درست است يا درست نيست، اين همان تقواست. اگر متديّن نيست، چنانچه همين حالت را داشته باشد، اين حالت او را به دين راهنمايى خواهد كرد. قرآن كريم مىگويد: «هدى للمتقين»؛ نمىگويد «هدى للمؤمنين». «هدى للمتّقين»؛ يعنى اگر يك نفر باشد كه دين هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد - ممكن است كسى دين نداشته باشد، اما به همين معنايى كه گفتم، تقوا داشته باشد - او بلاشك از قرآن هدايت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ايمان هم پايدار نيست. بستگى به شانسش دارد: اگر در فضاى خوبى قرار گرفت، در ايمان باقى مىماند؛ اگر در فضاى خوبى قرار نگرفت، در ايمان باقى نمىماند.